جدول جو
جدول جو

معنی تیز گرداندن - جستجوی لغت در جدول جو

تیز گرداندن(اِ تِ کَ دَ)
تند و بران گرداندن. برنده و حاد ساختن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و جز اینها، قوی گردانیدن. تند گرداندن:
جهاندیدگان را همه گرد کن
زبان تیز گردان به نیکوسخن.
فردوسی.
... مفاصل را نرم کند و فرمانبردار کند وحفظ را تیز گرداند و دل را قوت دهد. (نوروزنامۀ منسوب به خیام). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز گرداندن
تصویر باز گرداندن
بازگشت دادن، برگردانیدن، باز فرستادن، واپس دادن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَ / حِ ظَ)
تازه گردانیدن. تازه کردن. تجدید کردن. احیا کردن. پس از منسوخ بودن از نو معمول داشتن:
بکفرش زاول ایمان آرد آنگه
چو ایمان گفتی، ایمان تازه گردان.
خاقانی.
، خرم کردن. باصفا کردن: و گروهی گفته اند که وی (روی نیکو) ... باران رحمت است که روضۀ معرفت را تازه می گرداند. (نوروزنامۀ منسوب بخیام)، خوش کردن. شاد کردن:
بداودی دلم را تازه گردان
زبورم را بلندآوازه گردان.
نظامی.
، لطیف و باطراوت کردن: شراب... گونۀ رو سرخ کند و پوست تن را تازه و روشن گرداند. (نوروزنامۀ منسوب بخیام)، آباد کردن. عمران کردن. بارونق کردن:
نباید که باشد جز او شاه روم
که او تازه گرداند آن مرز و بوم.
فردوسی.
رجوع به تازه و ترکیبات آن و تازه گردانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ دَ)
تند و بران شدن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و غیره. (فرهنگ فارسی معین) ، خشمگین و قهرآلود گشتن. (ناظم الاطباء). کنایه از خشمگین و قهرآلود شدن باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ فارسی معین) :
سخن گوی و بشنو از ایشان سخن
کس ار تیز گردد تو تیزی مکن.
فردوسی.
وگر تیز گردد گشوده ست راه
تهمتن هم ایدر بود با سپاه.
فردوسی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ گُ تَ)
راندن با شتاب. سخت سریع راندن:
چو بشنیدفرمانبران را بخواند
سوی طیسفون تیز لشکر براند.
فردوسی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز گرداندن
تصویر باز گرداندن
باز گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه گرداندن
تصویر تازه گرداندن
تازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار